ماه و سلطانم تویی

نه ! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی ،

خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی ...

 

با نگاهت داغ یک رویای شیرین بر دلم ،

می نشانی تا بفهمم حکم ویرانم تویی ...

 

بیقراری می کند در شعر هم رویای تو ،

باعث بی تابی چشمان گریانم تویی ...

 

آمدی تا من فقط مومن به چشمانت شوم ،

"ربنا و آتنـــــــــای" بین دستانم تویی...

 

گرگ های چشم تو ، آدم به آدم می درند ،

من نمی ترسم از آن وقتی که چوپانم تویی ...

 

عشق دورم ، از کجای قلعه ام وارد شدی ؟

که ندیدی در حریمم، ماه و سلطانم تویی ...

 

درد یعنی حرفی از نام تو در این شعر نیست ،

من غلط کردم نگفتم "دین" و " ایمانم" تویی ...

 

نه زلیخا هم نمی فهمد همین حال مرا ؛

تا جهنم می روم حالا که شیطانم تویی ...

 

در غزل هایم شکستم ، ذره ذره … راضی ام،

منزوی باشم ، نباشم ، حرف پایانم تویی ...

 

تا قیامت در میان سینه حبست می کنم ،

تا قیامت حسرت چشمان حیرانم تویی ...



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 23 دی 1393برچسب:ماه و سلطانم تویی, ] [ 4:25 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 71 صفحه بعد

*************

مرجع كد اهنگ


کد ِکج شدَنِ تَصآوير

***